جدول جو
جدول جو

معنی کرا دادن - جستجوی لغت در جدول جو

کرا دادن
(رَ سَ تَ)
کرایه دادن: و از بازرگانان معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست برسم مستغل یعنی به کرا دادن. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی). و گفتند پنجاه هزار بهیمۀ زمینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 68). رجوع به کرایه و کرایه دادن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلا دادن
تصویر صلا دادن
آواز دادن مردم را برای طعام خوردن یا انجام دادن کاری، خواندن و دعوت کردن به چیزی یا امری، برای مثال کمر بستم به عشق این داستان را / صلای عشق در دادم جهان را (نظامی۲ - ۱۱۹)، صلا زدن، صلا گفتن، صلا دردادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا دادن
تصویر چرا دادن
به چرا بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرار دادن
تصویر قرار دادن
جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره دادن
تصویر غره دادن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نِ / نَ دَ)
در آب کر تطهیر کردن. شستن متنجسی با آب کر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
بکسی کار دادن، کنایه از کار فرمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به زور فروختن، رو گردانیدن، هنداخ دادن رو گردانیدن اعراض کردن، در کنار نهادن و معزول از عمل کردن حریف قوی یک یا چند سوار خود را تا حرف ضعیف با او برابری کرد (بیشتر این کار را برای تحقیر طرف کنند) طرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرض دادن
تصویر عرض دادن
نمودن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدا دادن
تصویر صدا دادن
دراهیدن آواز دادن آواز دادن بانگ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صلاگفتن صلازدن: فرا خواندن فرا خوانی هلا گفتن آواز دادن برای طعام و جز آن دعوت کردن، آواز دادن برای طعام، خواندن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفا دادن
تصویر شفا دادن
چاره کردن درد، تندرست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلا دادن
تصویر جلا دادن
پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترس دادن
تصویر ترس دادن
متوحش ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات دادن
تصویر جرات دادن
یاراندن
فرهنگ لغت هوشیار
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاب دادن
تصویر رکاب دادن
پیاله دادن، سواری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضا دادن
تصویر رضا دادن
پذیرفتن پروا دادن راضی شدن رضایت دادن قبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجا دادن
تصویر رجا دادن
امید بخشیدن، امیدوار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغا دادن
تصویر دغا دادن
فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطا دادن
تصویر عطا دادن
بخشیدن، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا دادن
تصویر فرا دادن
((فَ دَ))
بیان کردن، گردانیدن، متوجه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرار دادن
تصویر قرار دادن
نهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قراردادن
تصویر قراردادن
گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره